مورچه و باریک داشتند کارتون "آلوین"را نگاه می کردند.گوینده گفت:
اسم این داستان: اشباح در خانه!
مورچه پرسید:
-اشباح یعنی چه؟
ماندم چه جوابی بدهم.باریک به دادم رسید:
- اشباح یعنی هیولا!
من سکوت کردم.
رفته بودیم کیک تولد مورچه را از شیرینی فروشی بگیریم.مسیر شیرینی فروشی،مسیری بود که سال قبل همراه با باریک و مورچه و مادرشان،پیاده روی کرده بودیم.باریک مسیر را شناخت و گفت:
- یادته خاله!پارسال اینجا پیاده روی کردیم.مامان هم بود.آجی یادته؟
مورچه از جواب دادن طفره رفت.
باریک گفت:
- چقدر فراموشکاری آجی!
کلی برنامه ریزی کرده بودیم برای تولد مورچه.اما،آهنگ تولد یادمان رفته بود که دانلود کنیم.داشتیم سعی می کردیم یک آهنگ پیدا کنیم و دوباره باریک دلمان را خون کرد:
- مامان اگه اینجا بود،توی گوشیش آهنگ تولد داشت.
بله.داشت.همه می دانیم داشت.
باریک برای مورچه به عنوان کادوی تولد نقاشی کشیده بود.نقاشی اهدایی اش یک شیر بود و باعث ذوق زدگی همگی ما شد و شروع کردیم به تعریف کردن از شیر که به به چقدر زیباست و چقدر قوی و چقدر
باریک همه را از اشتباه درآورد:
- این شیر نیست.مامان_شیره!
♡ مرگ_،عزیز،غمی است ادامه دار.
باریک ,مورچه ,تولد ,چقدر ,شیر ,کردیم ,تولد مورچه ,و چقدر ,را از ,کرده بودیم ,مورچه و
درباره این سایت